طنز اجتماعی
گلابدان یزدفردا :یک روز جمعه ی زمستانی که دلمان گرم بود و سرمان خوش، جای بسیاری از شما خوانندگان محترم خالی، به تقاضای اهل و عیال پاسخ مثبت داده، به قصد تفرج و تفریح، از خانه زدیم بیرون. آن هم به سمت کجا؟ یک جای منحصر به فرد در تمامی این خطه ی کویری و بلکه یک جای منحصر به فرد در تمام نیمه ی جنوبی کشورمان، یعنی پیست اسکی سخوید. عجب جمعه بازار تماشایی و پرشوری بود!!

 از دیگ های باقلا و شلغم و لبو و آش رشته که روی بار بودند، برخلاف بعضی آدم ها، چه بخاری برمی خاست! ملت از پیر و جوان و زن و مرد، سرگرم اسکی روی برف بودند و البته نه با وسیله ی معمول و معروف خودش، بلکه سوار بر تیوپ، به پایین سر می خوردند و گاه و بی گاه در سر راهشان برخی از عابران و ایستادگان مدهوش و بی حواس را کله پا می کردند. غافل می شدی، زیر پایت خالی می شد و با یکی از نقاط حساس بدن که ذکرش در اینجا لازم نمی باشد! بر زمین لیز و سرد، سقوط می نمودی.

 اما همه ی کیفش در همین جا بود، وگرنه ملت اگر می خواستند در یک جای دیگری که زمینش امن و بی خطر باشد، بازی کنند، لازم نبود این همه راه را بکوبند و بیایند در این نقطه ی کوهستانی و خطرخیز. خلاصه دردسرتان ندهم. ما که اهل خطر کردن نبودیم، دست اهل و عیال را ول نکردیم.

همین طور با احتیاط قدم برداشتیم و مقداری هم ایستادیم به تماشای منظره ی زنده و هیجان انگیز زمین خوردن و افتادن و برخاستن خلایق که نمونه اش را فقط در برنامه ی دیدنی های تلویزیون دیده بودیم. ضمنا به شدت هرچه تمام تر، مراقب امنیت دست و پای اهل و عیال بودیم که یک وقت در اثر سقوط بر روی زمین شیب دار و لیز و یخ زده به افتخار شکستگی و شاید بازنشستگی ابدی نایل نشوند.

 در همین اوضاع و احوال بود که یک وقت متوجه شدیم یک خانم جوان، به شدت ناخوش احوال است. چند نفری از اقوام و خویشانش هم دورش را گرفته اند. نمی دانیم دچار یخ زدگی شده بود یا افتادگی و کوفتگی. خلاصه روی پاهایش بند نمی شد و عاقبت الامر هم افتاد روی همان زمینی که توصیفش را کردیم.

می خواستند ببرندش توی ماشین، اما مسافت طولانی بود. ما با خودمان گفتیم در این روز شلوغ و در این محل تفریحی حتما یک پست امدادی اورژانسی در صحنه حضور دارد برای امدادرسانی به این ملتِ بعضی روزها در صحنه. این طرف را بگرد، آن طرف را بگرد، از این یکی بپرس، از آن یکی بپرس. هرچه بیشتر گشتیم، کمتر اثری از چنان مرکز فوریتی پیدا کردیم.

 چند نفری هم که اندک خبری در این باره داشتند، اظهار داشتند که این پیست ظاهرا چون بین المللی نیست، قانونی هم نیست.

بنابراین برایش پست امدادی نگذاشته اند. ما هم که انگشت حیرت به دهان گرفته بودیم، کلی خودمان را به خاطر ورود به چنین مکان غیرقانونی سرزنش و ملامت و به تعبیری دیگر خودزنی وجدانی کردیم. پشت دستمان را هم داغ نمودیم که بعد از این، هرگز به همچین جایی قدم نگذاریم وگرنه خونمان به گردن خودمان باشد.

 حالا هم رسما از تمامی مسئولان عزیز استان به خاطر این کار غیرقانونی حلالیت می طلبیم و صادقانه و صمیمانه اعلام می داریم، چنان چه بابت این کار غیرقانونی باید وجهی به عنوان جریمه، نقدی یا غیرنقدی بپردازیم، لطف کنند، اعلام فرمایند تا گناه این کار غیرقانونی از گردنمان ساقط شود.

 آن هایی هم که در این روز سرد زمستانی دچار آسیب شدند، اگر توانستند سالم به یک مرکز درمانی برسند، درس عبرت بگیرند، دفعه ی بعد مرتکب این کارهای غیرقانونی نشوند. مملکت که همین طور کشکی و پشمی نیست. حسابی دارد، کتابی دارد، قانونی دارد، رسم و رسومی دارد. اسکی هم اشکنک دارد و احتمالا سرشکستنک.
چون فصل زمستان شد، از پیست نشو غافل
چون لذت سر خوردن، عالی است، نشو غافل
در درس تفرج ها، از بیست نشو غافل
البته ز یک نکته، زان لیست نشو غافل:
اسکی اشکنک دارد، سرشکستنک دارد!!
حالی ببر از این برف، در دامن کوهستان
چون موسم فروردین، از بوی خوش بُستان
در بزم عروس برف، حالی بده و بِستان
با این همه آگه باش، در حلقه ی سرمستان:
اسکی اشکنک دارد، سرشکستنک دارد!!
گر رستم دستانی، یا آن یلِ رویین تن
گر دامن دریایی، یا کوه پر از آهن
گر با همگان یاری، یا با همگان دشمن
آویزه ی گوشت باد، این دُرّ ِ سخن از من:
اسکی اشکنک دارد، سرشکستنک دارد!!
پای تو اگر لغزید، مسئول نخواهم بود
پشت تو اگر لرزید، مسئول نخواهم بود
گر گردن تو پیچید، مسئول نخواهم بود
گر پیست ز هم پاشید، مسئول نخواهم بود
اسکی اشکنک دارد، سرشکستنک دارد!!
گلابدان

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا